غروب بی صدا
یک لحظه قصد کن که دلم را صدا کنی
نظرات شما عزیزان:
این آشنای شهر بلا را فدا کنی
وا مانده ام میان دو عالم سیاه و سرخ
افسرده تر از آن که غمم را دوا کنی
واگویه های من همه در هم تنیده شد
پیچیده تر از آن که تو آن را جدا کنی
وزن و نگاه شاعرانه ی من هم شکسته شد
وای از شبی که قافیه ام را دو تا کنی
Power By:
LoxBlog.Com |